"کافه تلخ"

خودمان هم مانده ایم اصالتاً بحث این وبلاگ سرِ چیست!

"کافه تلخ"

خودمان هم مانده ایم اصالتاً بحث این وبلاگ سرِ چیست!


طعمِ تلخ کافه، دست پختِ خودمان است!
نوشِ جانِ خودمان!

----------

اثیریٍ کویری! کویریٍ اسیری! اسیریٍ اثیری!
زده ایم در لاین کویر! تقبل الله!

سوخت...

سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۰۸ ب.ظ

وقتی یک نفر، با همه یِ احساساتِ انسانی اش، تُنِ صدایَ ش، هوش و استعداد هایَ ش، ایده هایَ ش و خنده هایَ ش، آتش دوره اش می کند، می سوزاندَش، خاکسترش می کند و بعد دفنَ ش می کنند تویِ خاک؛ تنها چیزی که برایِ آدم می مانَد، یک صدایِ گرفته است که پُشتِ تلفن به بقیه خبر بدهد: فُلانی ... فُلانی سوخت ...


پلاکاردِ سیاه را که می بینی دهانَ ت باز می ماند، آتش مغزت را دوره می کند، داغَ ش می گذارد، می سوزد و خاموش می شود، بعد دیگر جواب گو نخواهد بود. بعد تر می نویسی که فعال شود اما فایده ای ندارد.


آدم دیوانه می شود، مُحکم دهانَ ش را می بندد و فریاد می زند و شیون می کند و ضجه می زند و اشک هایَ ش از پلک هایِ به هم فشرده اش بیرون می ریزد و بعد که چشمانَ ش را باز می کند هنوز استاد در حال تدریس است... 



یک پلاکاردِ سیاه در موردِ دوستِ مان! آدم هنگ می کند!

یک صلوات نثارِ روحَ ش.


  • نام ندارم!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">