گونه هایِ انسان ها!
بَعضی ها تکه هایِ قلبِ آدمیزاد هستند! هَر لحظه در کنارَت هستند و حسِ شان می کنی و باید باشند، نَباشَند تُهی می شوی کلاً!
بَعضی ها مثلِ آب می مانَند، مثلِ یک جویِ آب، می آیند و می روند و کارِ خودشان را می کنَند و کاری به کارَت نَدارَند، وجودِشان مَحسوس نیست اما وقتی نباشند، آب و هوا عَوَض می شَوَد! خشک می شَوَد!
یَعضی ها هَم بودنِ شان نَفَس گیر است! یَعنی یک جورهایی مثلِ عطر، کمَ ش خوب است اما هِی وَ هِی باید مراقِب باشی که از حَدِ خودشان فَراتَر نروند که خفه نَشوی!
بَعضی ها هم تَنها یک فیلم طنز هستند، که یک بار ببینی، سَرگَرم می شَوی و هر چه بیش تَر ببینی بیش تَر احساس می کنی که هیچ مَفهومی دَر بَر نَدارند وَ نبینی شان هم چیزی اَز دَست نَداده ای و هَمین!
بینِ همه یِ این انواع، گروهِ دو را بسیار می پَسَندَم! یِک نَفر هست در دوستان که از این گُروه اَست وَ غِبطه می خورم به حالَ ش! سَبُک بار وَ سَبک توشه می رَوَد وَ می آیَد وَ کُلاً جَریان دارَد! اصلَ ش هَم او باعِث وَ بانیِ این نِوشته اَست!
هِی فُلانی! خیلی با حَضرَتَ ت حال می نَماییم!!!
قسمتِ بی رَبط:
هیچ وقت دَرک نَکَردم که وَقتی می شَود بی نَهایَت شد، چرا حَدِ وَسَط؟ چرا آدَمیزاد بایَد این قَدر تَنبل باشَد که خودَش را رَها کنَد که هَمین وَسَط، آویزان بمانَد؟ حتا آن ها که راهِ شان را آن قَدر کَج می کُنَند که عَمود می شَوَد هَم اَرزِشِ شان بیش تَر از کَسانی ست که نِشَسته اَند وَ هیچ کاری نمی کُنَند؛ حَدِاَقل تَلاشِ شان را...
حالا یِکی نَدانَد فِکر می کنَد چِقَدر مَن تَلاش وَ کوشِش وَ این حَرف ها... :|
البته این قِسمتِ آخر از آن قِسمَت هایی ست که خام است وَ هَنوز نپختَمَ ش که تَبدیلَ ش کنم به عَقیده یِ شخصی!
قَضیه یِ هَمان نَجَویده قورت دادَن است این قسمتِ بی رَبط! :|
- ۹۲/۰۷/۲۴